حالا
که نیستم...بگو با من از فصل سپید برف هایت،از رویش گل های محبوب بر لباسی سفید
که فرشته های زمینی پوشیده اند،از باغچه ای
که تنها ماند و گلدانی
که میان دستهای نیلوفری یخ زد...از قلبی
که در سرزمین دورت، با نگاه سرد زمستانی ات شکست...از
بهاری که وعده گل های شقایق را
به چشمهای خیس باران داد...از گلی که پشت پنجره های مه آلود اتاق پژمرد...گلبرگ های گل های سرخ در باد می رقصند و پیش قدم های
نازگل بانویت می ریزند،بگو از من با او.......
بانو...
قبای سپیدت مبارک. به رنگ گیلاس...
ما را در سایت به رنگ گیلاس دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : yaldatanha بازدید : 98 تاريخ : شنبه 20 بهمن 1397 ساعت: 15:04